دمش گرم!!!
باران را میگویم...
به شانه ام زدوگفت؟
خسته شدی؟
امروز را تو استراحت کن..من به جایت میبارم
شنیدید که میگن : اونی که گریه می کنه یه درد داره اما اونی که میخنده هزار تا ؟
من میگم : اونی که میخنده هزار تا درد داره ولی اونی که گریه میکنه به هزار تا از دردهاش
خندیده اما جلوی یکیشون بدجوری کم آورده …
چرا آدم ها نمیدونن بعضی خدا حافظی ها یعنی:
نذار برم؛
یعنی برم گردون ؛
سفت بغلم کن ؛
سرمو بچسبون به سینتو بگو :
خداحافظ و زهر مار !بیخود میکنی میگی خداحافظ !!!
مگه میزارم بری!!!
ﺑﻌﻀﮯ ﻫﺎ ﺭُﻭ ﺑﺎﯾَﺪ ﺍَﺯ ﺗﻮ ﺭُﻭﯾﺎﺕْ ﺑــِڪِﺸﮯ ﺑﯿﺮﻭﻥْ
ﻣُﺤڪَﻢْ ﺑَﻐَﻠِﺶْ ڪُﻨﮯ،
ﺑَﻌﺪ ﺁﺭﻭﻡ ﺩَﺭِ ﮔﻮﺷِﺶ ﺑــِﮕﮯ :
ﺁﺧِــﮧ ﺗُﻮ ﭼــِﺮﺍ ﻭﺍﻗِﻌﮯ ﻧﯿﺴﺘﮯ ﻻﻣَّﺼَﺒـْ ....
لعنت به بعضی خاطره ها که مثل مینهای عمل نکرده توی روحت کاشته شده و با یک حرف می ترکن …
ღღღ
حراج کرده ام ؛ تنهاییم نصف قیمت …
سوگ خاطره ها خرج می خواهد دیگر …
ღღღღ
کوله بارمو دارم می بندم برم یه جای دووور که هیچ خاطره ای نداشته باشم !!!
❥❥❥
باز بوی رفتنت مشام تنهاییم را پر کرد …
❤❤❤
این بار مبلغ قبض موبایلم خیلی کم شده بود اما اصلا خوشحال نشدم . . .
عددی که تنهایی ام را به رخم می کشید . . .
ღღღღ
تنهایی یعنی موقعی که تنها میری لباس بخری ، تو اتاق پرو از آینه بپرسی “بهم میاد ؟
❥❥❥
”تنها که باشی آرزو میکنی کاش یکی اسمت را صدا کند ، حتی اشتباهی …
هفت شهر عشق
شهر اول : نگاه و دلربایی
شهر دوم : دیدار و آشنایی
شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی
شهر چهارم : بهانه ، فکر جدایی
شهر پنجم : بی وفایی
شهر ششم : دوری و بی اعتنایی
شهر هفتم : اشک ، آه ، “تنهایی”
ღღღღ
هوا بس ناجوانمردانه گرم است ... ذوب شدیم خدا!!!!
❤❤❤
برای آغاز دوستی ؛ یک سلام و یک لبخند … و برای ادامه اش ؛ یک عمر صداقت و محبت لازم است !
❥❥❥
رفاقت بار سنگینی ست !
کسی بر دوش میگیرد که یک دنیا “وفا” دارد …
❤❤❤
خیلی حس قشنگیه وقتی یه دوست فاب داشته باشی که همیشه حواسش بهت باشه ، به یادت باشه ، نگرانت بشه و دوست داشته باشه …
ღღღღ
خیلی چیزا رو نگفتن معرفت میخواد نه طاقت …
طاقت یک روزی تموم میشه اما معرفت نه ، جاشو عوض میکنه !
❤❤❤
دوستی نه در ازدحام روز گم می شود نه در خلوت شب ، خفته یا بیدار یاد می دارمت …
❥❥❥
فدای عزیزی که آتیش معرفتش ، جنگل بی معرفتها رو خاکستر میکنه !
ღღღღ
بی شعوری یعنی لطف دیگران را وظیفه ی آنان پنداشتن . . .">
❤❤❤
زیر باران نشسته ام،بالای سرم ستاره است و فرشته،باد می آید و یاد تورا روی گلبرگها
میریزد،زندگی تند و شتابناک همراه رود کوچکی که روبرویم است میگذرد.عطر گذشته های
پیراهنم را خوش بو کرده است. قسمتی از دیروزهنوز روی سر انگشتانم راه میرود....
خاطرات باتو بودن چه تلخ است، چه شیرین، دوست دارم.باران من را یاد اشک هایت
می اندازد. یاد لحظه های خداحافظی، یاد انتظار ها ودیدار های پیاپی.ناودان کوچک خانه ام
از این همه بارش سبز به شوق می آید و آواز می خواند.
زندگی میرود و خاطره ها میماندخاطره ها میروند و ما میمانیم، ما میرویم و جاده ها میمانند،
خوشا با تو ماندن، خوشا با تو رفتن، با تو میتوان از اسمان بالا تر رفت،با تو میتوان درختهای
زمینی را تا کهکشانهای دور دست برد، با تو میتوان جوان ماند،جوان تر از اسمانی که دیشب
به دنیا امد،شکی ندارم که نفسهای تو میتواند همه ی مردگان شهر را زنده کند وقتی مسیح
را ناگهان به کوچه ما بیاورد با تو میتوان بزرگتر و سبز تر از زندگی بود.
دوست دارم همیشه در باران زندگی کنم تا گرما و تازگی اشکهای تورا هیچ وقت از یاد
نبرم اشکهای زیباترین قطراتی هستند که میشناسم....(مخاطب خاص)
چرا نگاه میکنی؟؟؟
تنها ندیده ای؟؟؟
به من نخند !
من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم
یادم می آید گفته بودی ساده و کوتاه نویسی را دوست داری
تقدیم به تو …
ساده و کوتاه تنها همین ۲ کلمه : برگرد ، غمگینم …
باران که می بارد…
دلم برایت تنگتر می شود…
راه می افتم…
من بغض میکنم…
آسمان گریه…!!
عاقبت من شد سرنوشت جناغ
همه سر شکستنم شرط بسته اند …
فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است
دلت که گیر کسی باشد همیشه میگیرد
تــو زیــر هـمـه چـیز زدی،
و مـن فـقـط
زیــر گــریــه.
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ!!
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﺣﺮﺹ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ
ﻭ ﻧﻪ ﻫﺮﺍﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ…
ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮﺧﻮﺩﻡ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺩﻟﻢ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
خدایا… میخواهم اعتراف کنم دیگرنمیتوانم ، خسته ام من امانت دارخوبی نیستم
“مراازمن بگیر” مال خودت من نمیتوانم نگهش دارم….
ﮔﺎﻫـﮯﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ ،ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢﺟـﺎﻡ ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟…
من از این تنهایی
از این که دیر می آیی
از این که روزی به من بگویی
تو به من نمی آیی
می ترسم….
چرا نمی دانی تو
چگونه بی تو زمان میگذرد
بارها این را از خودم می پرسم
من می ترسم…می ترسم…
آنچه نادیدنی بود از مردم دنیا دیده ام
اکنون باورم شده آرامش نابینا از چیست
برای زن که نباید زیاد شعر نوشت ، باید برایش مدام شعر خواند .
مهم نیست که شعر مال او باشد یا نه ،
زن دوست دارد معشوقش برایش شعر بخواند و
وقتی در شعر حرفی از بوسه می آید اورا ببوسد ،
وقتی حرفی از گیسو باشد موهایش را نوازش کند
و اگر کار شعر به جدایی کشید ،
محکم دست زن را بفشارد و بگوید :
اما من که تورو تنها نمیزارم …
بعضی از روزها ساعتها، تنهای تنها در اتاقم که شبیه شب است، مینشینم و
شعرهای خاکستری ام را برای مردگان میخوانم. آنقدر تلخم که هیچ قصه شیرینی
نمی تواند گره از آبروانم بگشاید و روییدن هیچ شمعدانی نمی تواند تکلیف دلم را
روشن کند، نه بال کبوتری که پرواز را به یادم می آورد ، نه عبور نسیمی که بوی یارو
دیار را به مشامم رساند. هوا ساکن، دیوارهای سخت و پنجره ها عبوس و دلگیرند،
و بعضی روزها آنقدر بال بر کتفهایم دارم که می توانم یکسره و یک نفس آسمان ها
را پشت سر بگذارم و تا آخرین کوچه بهشت بروم. میتوانم از فرشته های تو زیباتر شوم
و بی هیچ اضطرابی به تو سلام بگویم.
میتوانم شعله های سرکش جهان را با سر انگشتانم خاموش کنم، آنقدر سبک و شادم
که می توانم دست روحم را بگیرم و به یک جغرافیای دیگر ببرم، در یک جلگه سبز و دست
نخورده، در میان شبدرها و آهوها تورا نیایش کنم.
بعضی از روزها آنقدر از تو دور می شوم که همه چیزو همه کس را سیاه میبینم و از
پیراهنم آتش زبانه می کشد و دستهایم مثل سرب سنگین می شود.
رقص بادبادکها مرا به وجد نمی آورد و صدای موجهای دریاچه های پر از قو مرا به زندگی
امیدوار نمی کند. آنقدر تاریکم که هیچ خورشیدی به ملاقاتم نمی آید و بعضی روزها آنقدر
به تو نزدیکم که صدای نفسهای تورا می شنوم و از دیدن شاخه های نارنج مست می شوم
و احساس میکنم تو در ایوان خانه مان نشسته ای و به من لبخند میزنی!!
آنقدر عاشقم که درختان و آسمان و آویشنهای کوهی برایم شعر میگویند و دستهایم سپید
و سبک با کبوترها به سوی تو اوج می گیرند...( مخاطب خاص)
گفته بودم نرو
پا رو قلبم نذار
گفته بودم به این
زودی ها کم نیار
اما رفتی و نموندی
دلو بد جوری سوزوندی
چه ساده زدی زیرش
زدی عهدتو شکوندی
زدی عهدتو شکوندی
دیر شد ، برگشتی اما دلم پیر شد
قلبم از عشقت دیگه سیر شد
دلم جای دیگه اسیر شد
دیر شد ، برگشتی اما دلم پیر شد
قلبم از عشقت دیگه سیر شد
دلم جای دیگه اسیر شد
من خیلی غصه دارم هیچ مونسی ندارم
تو آسمون ستارس حتی اونم ندارم
من خیلی غصه دارم هیچ مونسی ندارم
تو آسمون ستارس حتی اونم ندارم
تا کی باید به دل بگم بساز بساز بسوز بسوز
*******
حقیقت داره یا خوابه که دستات توی دستاشه
محاله اون نمی تونه مثل من عاشقت باشه
باهاش خوشبخت و آرومی سرت رو شونه ی اونه
یه روزی مال من بودی ولی اینو نمی دونه
نمی دونه که دست تو،تو دستای منم بوده
بهش بگو که آغوشت یه وقت جای منم بوده
بگو چی بین ما بوده سر عشقت چی آوردی
اونم حرفاتو باور کرد واسه اونم قسم خوردی
منو یادت میاد یا نه همون که عاشقش بودی
چقدر راحت یکی دیگه جامو پر کرد به این زودی
*******
تویی که توی دلت یکی دیگه رو داشتی
تویی که با رفتنت غم تو دلم گذاشتی
چه جوری دلت اومد با یکی دیگه باشی
یعنی دوستم نداشتی، یعنی دوستم نداشتی
یعنی دوستم نداشتی، یعنی دوستم نداشتی
منی که توی دلم جز تو کسی نداشتم
منی که خداییش هیچ چیزی کم نذاشتم
چه جوری دلت اومد اینطور ازم جدا شی
یعنی دوستم نداشتی، یعنی دوستم نداشتی
یعنی دوستم نداشتی، یعنی دوستم نداشتی
من و تو با هم دیگه خاطره هایی داشتیم
همیشه تو کوچه ها با هم قرار میذاشتیم
حالا تو اون کوچه ها منو تنها گذاشتی
یعنی دوستم نداشتی
*******
نمی یاد حتی تو رویا دل ای دل
بی کسی رسمه تو دنیا دل ای دل
مگه من مردم تو بغض کردی دل ای دل؟
دیگه عادت شده نامردی دل ای دل
دل ای دل، دل ای دل
آروم بگیر دیگه بسه دلم دلم دلم
هیشکی به دادت نمی رسه دلم دلم دلم
عادت بکن به تنهایی دلم دلم دلم
نداری تو دلش جایی دلم دلم دلم دلم
چشم انتظاری بسه گریه و زاری بسه
هرچی غمه تو دنیا واسه هرچی بی کسه
باز بی قراری دلم بازم میباری دلم
غصه نخور عزیزم خدا رو داری دلم
لیاقت عشق تو رو نداشتم
ببخش اگه واسه تو کم گذاشتم
هوامو داشتی،هواتو نداشتم
حلالم کن،آخه هیچ وقت عاشق تو نبودم
یه عمری بازیچه ی دستم بودی
حلالم کن،حلالم کن
(ببخش اگه واسه تو کم گذاشتم(
:(( هوامو داشتی هواتو نداشتم :((
:(( حلالم کن،آخه دیگه جونی به تن نمونده :((
:(( آه تو دامن منو گرفته :((
خدا نشناس
هر چي کشيدم ديگه بسه ديگه
دل شده از همه ي کارات خسته ديگه
غماتو تنهايي کشيدم رو دوشم
بديات هرگز نميشه فراموشم
برو اسممو ديگه روي لبت نيار
از چشام افتادي ديگه منو يادت نيار
ديگه دوست ندارم ازت بدم مياد
بودم از سرت زياااااااااااااااد
منم اون که با تو ساختش و باخت
اما افسوس نکردي احساس
اشک منو در مياري پا روي اين دل ميزاري
بسه ديگه خداااااااااا نشناس
قسم خوردي به اون خدا که نميشي ازم جدا
آخه مگه تو خدا نداااااااااااااااري
واگزارت به خدا آي رفيق نيمه راه
الهي روز و شب بباريييييييييييي الهي روز و شب بباري
غصه نخور ای دل بی کسم
گریه نکن گلم همه کسم
رسم دنیا بی وفاییه
دلکم دلکم دلکم
دل من بغضتو بشکن
غریبگی نکن با من
ببار مثل ابر بهار دل من
اونی که تو رو شکسته
خدا جوابشو میده
ببار مثل ابر بهار دلکم ...
میگی نیستم قلبت خورده ترک
خب به درک
میگی نیستم موندی تنها و تک
خب به درک
خب به درک
اینقد به عکسام خیره شو تا دق کنی
شبا تو بعد از این باید هق هق کنی
من که ازت گذشتمو رفتم رفیق
شاید بتونی عکسامو عاشق کنی
هی اشک تمساح میریزی که چی بشه
شب و روزات باید باهم یکی بشه
آلبوم عکسامونو قیچی میکنم
تموم عکسامون باید تکی بشه
…
میگی نیستم قلبت خورده ترک
خب به درک
میگی نیستم موندی تنها و تک
خب به درک
خب به درک
اي كاش گفتــ ـه بودي عاشق ديگــ ـري شده اي
من خودم عاشــ ـق بودم
دركت مي كــ ـردم
چـقــدر بـگـــویـم ؟
قــرص آرامـم نـمـــی کــنــــد !!!
آغـــوش تــ ــ ـــو
تـنـهــــا آرام بـخـش مـــــن اسـت
نمیدانم چه سرّی دارد!
اسم كوچكم هزار بار هم گفته شود
به پای یك بار گفتن تو نمی رسد...
چه سخت است در جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن
به چشم دیگران چون کوه بودن ولی در خود به آرامی شکستن...
چه سخت است وقتی راهی جز رفتن نباشد و چه سخت تر است آن گاه که مجالی برای رفتن نباشد.
ای تنها فرصت زندگی! چه کنم، ته نگاه تلخ تو را به صد نگاه عاشقانه نمی فروشم،
نگاهت را قاب میگیرم که شاید روزی دوباره بازگردی و تنها راه شناسایی تو قاب عکس کهنه باشد،
تنها دلیل برای توجیه زندگی من که با سختی قلب سنگی تو فرو ریخت...( مخاطب خاص)
می نویسم با چشمانی پر از اشک، اشک هایی از جنس غربت،
می نویسم تا هرگز به کسی که چشم هایش از جنس بی وفایی و قلبش
از جنس سنگ است دل نبندد.
به پوانه ها می گویم هر سال بهار، سراغ تورا از خورشید بگیرند
و به باد خواهم گفت تا بوی پیراهن تورا بیاورد و به گل می گویم تا هم صحبتی با
گل فراموش نکند، شاید این شمع گم شده ای داشته باشد و شاید سوختنش
در انتظار پروانه ای است که وقتی بیاید، شمع ها دیگر نخواهند سوخت...
پس از مرگ از شخصي پرسيدند :
جواني خود را چگونه گذراندي ؟
ندايي از عرش برآمد که :
بدبخت ايرانيه ،
ولش کنين ،
برين سراغ سوال بعدي.
دستاتو تو دستای اون دیدم
هرچی که گفتیرو من شنیدم
کاشکی که اون نامرد ازم سر بود
کاشکی یه چیزش ازم بهتر بود
دستات تو دستاش بمیری ای کاش
چشمات تو چشماش بمیری ای کاش
حیا کن حیا کن دستاتو از دستای اون رها کن
حیا کن حیا کن اگه میتونی توی چشام نگا کن
دستاتو تو دستای اون دیدم
هرچی که گفتیرو من شنیدم
کاشکی که اون نامرد ازم سر بود
کاشکی یه چیزش ازم بهتر بود
دستات تو دستاش بمیری ای کاش
چشمات تو چشماش بمیری ای کاش
حیا کن حیا کن دستاتو از دستای اون رها کن
حیا کن حیا کن اگه میتونی توی چشام نگا کن
بهشت ها برای تو آفریده شده اند و درختان برای اینکه سایبان تو باشند ،سر از خاک برآورده اند. خاکها از اینکه پای
بوس تواند به سر فرازترین قله ها فخر می فروشند، و قله ها در برابر مهربانی تو یک دره دورافتاده و حقیرند.
آینه ها برای دیدن تو چون آب جاری می شوند،و گلها به شوق همسایه بودن با تو، خوشبو ترین جامه هایشان را
برتن میکنند، من خودم دیده ام که آسمان هرروز برای بوسیدن دستهای تو پایین می آید.
من هزار جزیره تنها را در گیسوان تو کشف کرده ام،و هزار خورشید زیبارا در چشهای تمان تو و بی شماری نسیم
شیدا رادر نفسهای تو...
تورا از دوستت دارم آفریده اند، و با مهتاب و عشق به هم آویخته اند، نامت از گیاه و شبنم و پاکی مریم مشهورتر است.
که هر صبح نام تورا بر لب آورد، مثل شبهای کوهستان پر از رمز و راز می شود. در تو رودخانه های فراوانی می خروشند
و موج برمی دارند تا به دریاهای بنفش برسند.
ای لطیف تر از رویاهای نوجوانی من! اگر جوانه های انار بر انگشتان ترد تو نرویند، چراغهای بهشت خاموش می شوند،
اگر تو نباشی هیچ کس شاعر نمی شود، و ستاره ها در کنج کهکشان می پوسند و فرو می افتند.
ای تازه ترین پنجره برای تماشا! در کنار تو می توان از رشته های باران شال سبزی بافت و بر دوش فردا انداخت،
و چنان عاشق بود، که همه سنگها به رود بدل شوند...
کاش می شد با یک نگاه دنیا برایم عوض می شد، من بودم و یک تکه یخ تا ذره ذره آب می شد.
کاش همه دنیای من یک گلدان کوچک می شد، من بودم و یک گل سرخ که با یک باد پرپر می شد.
کاش تمام ذهن من از هیچ و پوچ خالی می شد،نوشته ای بود روی کاغذ که با یک پاک کن پاک می شد.
کاش همه غصه هایم برگ های درخت بود، پاییز برگ را با خودش می برد و دل من سبک می شد.
کاش تمام غصه های این دل سیاهم توی جعبه جا می شد،تا پرتابش می کردم لابه لای موج دریا گم می شد.
غرور نذاشت بهت بگم قدر خدا دوستت دارم،حالا نشستم به گوشه دارم ستاره می شمارم.....تنهایی عین یه تبر شکسته برگ و ریشمو،سورونده افتاب غرور از حالا تا همیشمو.....اگه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی،من تو خیال تو بودم،تو تو خیال من بودی.....یه خلوت ساکت و سرد انگار اسیرمون شده،نمیشه فکر دیگه کرد ما خیلی دیرمون شده.....یکی از ما دوتا باید غرورو بذاره زیر پا،آروم به اون یکی بگه،یه عاشق واقعی باش.....تو صید عاشقی باید هوای دل داشت،حرف دلو عین قسم رو طاق چشما گذاشت.....جدایی دستامون یه اتفاق ساده نیست،سواره هرگز با خبر از غصه ی پیاده نیست....کاشکی تو دنیا هیچکسی قربونی غرور نشه،راه دوتا پرنده کاش هیچ روزی از هم جدا نشه....
غرورمو شکستم واسه چشمات نوشتم ترانه مهربونیو از توی حرفات شناختم
دلم میخواد همیشه تو پیشم باشیو فقط تو به یادم باشی بهونه ی منم تو باشی
شنیدن صدات برای من یه آرامش
در دست گرفتن دستای تو برای من یه خواهش
منو بگیر در آغوشت منم میشم برای تو همزبونت
تورو خدا منو رها نکن برو ای نازنینم تا جون دارم میخوام به پای تو بشینم
قلممو بر میدارمو بر پهنای دل کاغذ مینویسم :
فرشته ی هفت آسمون من دردو بلات بجونم
ϰ-†нêmê§ |