وقتی کلافم
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دل تنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است … که میشکنم
ﻋﺸــــﻖ ” ﯾﻌﻨﯽ...
حـــــتی اگه …
ﺑﺪﻭﻧﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩﺕ !!
بدونی نمیشه !!
…
ﺍﻣﺎ ﻧـﺘــﻮﻧـﯽ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨﯽ!
ﻧﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮ…
ﻧﻪ ﻓﮑﺮﺷﻮ…
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما. . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
این پست را ســــــکوت می کنم تو بنویس !
تــــــــو بنویس...
از دلتنگی هایتــــــ، از دردهایتــــــ ، از حــــرف هایت...
از هرچه دلتـــــ می گوید !
بنویس برایـــــــــم...
دوستان شما بنویسید...
ღfrom amir for my best sister(mahshid)ღ
میخواهمتــــــــــــــــــــ…
ولــــی…
دوری…
خیلی خیلی دور...
نه دستم به دستانـــــــت میرسد
...نه چشمانم به نگاهتــــــــــــــــــ ...
چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی...
یکی که بهش اعتماد داری... بهت اعتماد داره...
از دلتنگی هاش برات میگه ...از دلتنگی هات براش میگی...
آروم میشه...آروم میشی..
حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه...
این حس مثل قطره های باران پاکه...!!
ندیدن َت . . .
انتظار َت . . .
گمشدن َت . . .
رفتن َت . . .
نبوسیدنَ ت . . .
جای خالی َت . . .
نیامدنَ ت . . .
با خود در این فکرم ، من خود ” لغت نامه ” درد م !
کـه دوسـتـم داشـتـه بـاشـد (!)
آنـقـدر کـه یـکـی از ایـن شـب هـای لـعـنـتـی
آغـوشـش را بـرای مـن و یـک دنـیـا خـسـتـگـی اَم بـگـشـایـد…
هـیـچ نـگـویـد!
هـیـچ نـپـرسـد…
فـقـط مـرا در آغـوش بـگـیـرد…
بـعـد هـمـانـجـا بـمـیـرم (!!!!!!)
تـا نـبـیـنـم روزهـای آیـنـده را ×
روزهـایـی کـه دروغ مـیـگـویـد ×o
روزهـایـی کـه دیـگـر دوسـتـم نـدارد ×
روزهـایـی کـه دیـگـر مـرا در آغـوش نـمـیـگـیـرد ×
روزهـایـی کـه عـاشـق دیـگـری مـیـشـود….
آرام چشم هایت را ببند ...
یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است ...
یک نفر که از تمام زیبایی های دنیا تنها تو را باور دارد ...
عشق، حماقتیست از سرِ اختیار
عشق، آسودگی و لذت از سرِ سرخوشی نیست
عشق لذتِ رسیدن و دست توی دست نیست
عشق حرارتِ همآغوشی و لب روی لب نیست
عشق لذت از فدا شدنِ کسی برای وجودت نیست
عشق نجوای عاشقانهی: «عزیزم! تو یک فرشتهای» نیست!
عاشق که باشی، ساکتی
نمیدانی عاشقی یا آدمی
عشق به جای تو سخن میگوید
عاشقِ ساکتِ مظلوم…
اونم با پای خودت...!
باید جاتُ تو زندگی
بعضی ها خالی کنی...!
درسته تو شلوغیاشون
متوجه نمیشن چی میشه...!
ولی بدون...
یه روزی...
یه جایی...
بد جوری یادت می افتن که
دیگه خیلی دیر شده خیلی...
از ته دل
نفساي آخر قلب منه قلب بيچاره داره دق مي كنه
داره سكته مي كنه از دست تو، خودشو بي خودي عاشق مي كنه
برو بي وفاي بدجنس و خسيس، ديگه از عاشقي سيرم به خدا
سرحال و عاشقو جوون بودم اما حالا پيره پيرم به خدا
تو اگه منو دوسم داري عزيز،چرا از من عشقو پنهون مي كني
فقط واسه خاطر اذيت كردنم، پيش من رقيب و مهمون مي كني
تو اي بي وفاي بد جنس و خسيس، چرا از من عشقو پنهون مي كني
فقط واسه خاطر اذيت كردنم، پيش من رقيب و مهمون مي كني
برو بي وفاي بدجنس و خسيس، ديگه از عاشقي سيرم به خدا
سرحال و عاشقو جوون بودم اما حالا پيره پيرم به خدا
قلب تنهاي من از دست تو مرد، يه جنازه مونده رو دستاي من
انگاري راهي نمونده به طلوع، يه غروب روبه بن بست دلم
برو بي وفاي بدجنس و خسيس، ديگه از عاشقي سيرم به خدا
سرحال و عاشقو جوون بودم اما حالا پيره پيرم به خدا
برای آخرین بار خدانگهدار
برو ولی خاطراتمو نگهدار
برو عزیز گریه نکن دلم می گیره
فقط بدون اینجا یکی برات می میره
بعد تو عشق دیگه برای من حرومه
برو ولی بدون دیگه عمرم تمومه
برو فقط فکر نکنی کسی ندارم
هیچ موقع تنها نمی شم خدا رو دارم
به تو می گم یه کلمه،دوست دارم یه عالمه
برو حرفات تو گوشمه،برو یادت تو دلمه
توی چشمام نگاه نکن،دست منو رها نکن
دیگه بسه گریه نکن،دیگه بسه گریه نکن
به تو می گم یه کلمه،دوست دارم یه عالمه
برو حرفات تو گوشمه،برو یادت تو دلمه
توی چشمام نگاه نکن،دست منو رها نکن
دیگه بسه گریه نکن،دیگه بسه گریه نکن
الهي عمرت تموم شه ، عشق به كام تو حروم شه
لكه ننگي هميشه ، روي دامن تو باشه
الهي كور بشه چشمات ، نزنه نبض نفسهات
اون زبون چرب و نرمت ، بشه شاهد دروغات
يادته بهم مي گفتي ، هيشكي مثل من نمي شه
روزي بود روزگاري نبود
شهري بود اما آدمي نبود .
جنگلي بود اما درختي نداشت .
يه شكارچي بود كه تفنگ نداشت از بخت بد همون تفنگ فشنگ هم نداشت.
يه روز اين شكارچي آهويي رو شكار كرد كه سر نداشت .
انداختش تو يه كيسه كه ته نداشت .
وقتي اومد بلندش كنه زور نداشت .
رو زمين كشيدش اما زمين خاك نداشت
اومد پرتابش كنه اما زمين جاذبه نداشت .
شكارش رو رها كرد كه بره اما شكار دل جدا شدن نداشت .
اين شهر يه شاعري داشت كه اسم نداشت .
شعراش سر و ته نداشت .
تو يه اين شهر يه عاشق بود كه معشوقش دوستش نداشت .
وقتي از جنگل برگشت ديگه شهري وجود نداشت .
وقتي بخودش گفت عجب دنياييه ديگه دنيا هم وجود نداشت
گـــــــــــــــــــــریه ام میگــــــیرد
وقتـــــــــــی که می بینم
آنکــــــــــــــــه برایش
میمیــــــــــرم
مــــــــنَــت دیگَری را میکِـــــــــشد
פֿـیلے سـפֿـتـﮧ …
بـﮧ פֿـاطر کسے کـﮧ ﬤوسشـ ﬤارے همه چیزو از سر راهـﭞ פֿـط بزنے
بعـﬤ بفهمے פֿـوﬤﭞ تو لیستے بوﬤے کـﮧ اوטּ بـﮧ פֿـاطر یکے
ﬤیگـﮧ פֿـطـﭞ زده!!
آدما باید یکیو داشته باشن که هر وقت
خستــــــــــــــــه
پکــــــــــــــــر
داغـــــــــــــون
عصبــــــــــــــی
مریـــــــــــــــــض
بودی نپرسه چــــــــــــــرا
؟
فقط دستتو بگیره و بگه :پاشو بریم یه دوری
بزنیم،
دوست ندارم این شکلی ببینمت...
روسریت را درست ببند، لباس هایت پوشیده باشد،
آرایش نکن، حتی اگر راه دارد زیبا هم نباش!
دخترک...پنهان کن خویش را
دخترک... در دانشگاه هزاران خواستگار داری اما خواستار یک شبند!
در خیابان هزاران راننده شخصی داری اما مقصد همه مکان خالیست و بس...!
کمی نگاه کن در میان دوستانت برادرها داری، باور می کنی؟!
روی خوش نشان بده تا ببینی این برادرها چگونه هم خوابت خواهند شد!
دخترک... روز به روز می ترسی، آزرده خاطر می شوی،
کمی که فکر کنی لرزه بر تنت می نشیند! از دید مردم اینجا...!
زشت باشی هرزه ای! اگر زیبا فاحشه! اگر اجتماعی برخورد کنی خراب!
و اگر سرد باشی می گویند قیمتش بالاست!
دخترک... اینجا زن بودن دل شیر می خواهد؛
باید مرد باشی اگر بخواهی زن باشی
تنهایی بهتر است
خودتی خودت
حداقل روحت آسایش بیشتری دارد
نگرانی كمتری داری
و میتوانی برای خودت باشی
هیچ كس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد
همه میخواهند تو را از سر خود باز كنند
كاش كمی عوض میشدیم
او هَمــ آבمـ استـ
اگــر دوستتــ دارمـ هـــآیتـ رآ نشنیـــــده گرفتــ
غُصـﮧ نـَخـور *
اگــر رفتــ گریـﮧ نکــُـלּ
یکـ روز چشمـهآے یکـ نَفر عـآشقشـ میکــُند
یکـ روز معنے کمـ مَحلے رآ می فــَهمَد
یکـ روز شکستــלּ رآ درکـ میکنــَد
آלּ روز مے فــــَــهمد آه هـآیــے کـﮧ کشیدے
از تـــﮧتــﮧ قلبتـ بوده!
مے فهــــمَد شکــَـستــלּ یکـ آدمـ تــــآواלּ سنگینے دآرد ...
داره گرد پیری رو موهام میشینه.میگن که اخر عاشقی همینه .مگه درد دوری یه روزه دو روزه؟
پدر عاشقی بسوزه بسوزه.
بیا تا نمردم ببینمت دوباره.اخه این جدایی تا کی ادامه داره؟ بیا تا نمردم ازت نفس بگیرم.من میخوام
حقمو از زندگی پس بگیرم.من میخوام حقمو از جوونی پس بگیرم.
من و بی وفایی؟؟نمیگم ، بماند...
غم بی نوایی؟نمیگم ، بماند...
می پرسی کجایی؟؟نمیگم ، بماند...
بگم از جدایی ؟؟نمیگم ، بماند...
اگه برنگردی عزیزم عزیزم.بگو من چه خاکی تو سرم بریزم.اگه برنگردی بخدا میمیرم.ساکمو میبندم از این
خونه میرم.منو اروومم کن بگو دوره راهت.بگو برمیگردی فدای نگاهت.منو اروومم کن که گریم بند بیاد.
روی لب های من یخورده لبخند بیاد.
من و بی وفایی؟؟نمیگم ، بماند...
غم بی نوایی؟نمیگم ، بماند...
می پرسی کجایی؟؟نمیگم ، بماند...
بگم از جدایی ؟؟نمیگم ، بماند...
لبانـت را به صـورتـم نزدیکــ نکـن ...
میترسـم شـــوریـه اشـک هایــم نمـک گیرتــ کـند
گاهـی هیچکـس را نداشـته باشـی بـهتر اسـت ...
باور کن
بعضی ها تنهاترت میکنند
هیچگاه
به کوچه ی بن بستــ ناسـزا نـگو
رنـج بن بستــ بـودن
برایـش کافیستــ ـ ـ ـ
با خـوشحـالی گفتـم
کجـــــا؟
گفـت از یـادم ...
بآ تمآمـ مـבآב رنگـے هآے בنیـآ!
بـﮧ هر زبـآنـے کـﮧ بـבآنـے یآ نـבآنـے!
خآلـے از تشبیـﮧ و استعآرهـ و ایهآمـ!
تنهآ یکــ جملــﮧ خوآهمـ نوشتــ:
בوستــ♥ــتـــ בآرمـ خآص تـریـن مخآطـب خآص בنیـآ.
اندوه که از حد بگذرد،
جایش را
میدهد به یک بی اعتنایی مزمن،
دیگر مـهـم نیست
بودن یا نبودن،
دوست داشتن یا نداشتن،
آنـچه اهمیت دارد
کشداری رخوتناک حسی است،
که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند،
در آن لحظه فقط در سکوت غرق می شوی،
و نگاه میکنی و نگاه ....!!!!!
تنم سرد استــــ...
ســــــــــرد
احساســــاتم ـیخ زده
قلبمـــ نمیزنـــدــ
مغزـــــــــم فاسد شده است
فقط نفســـــــــ میــــــــــکشم
فقط اکسیـــــــــــژن هوا را حرام میــــــــــکنم
در خـــــــــاک به سر بردن میان کـــــــــرم ها برایم ارزششــــــ بیشتر است
دیگر از زندگی کردن در کنار چیز هاییــــ که اسمشان را گذاشته اند
آدم
متنفرم
متنفـــــــــــــــــــــــــــــر....!!!!
دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی? گرفته است...
آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری? بارانی است...
قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی، یخ زده است...
اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد...
چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من......!!!!
روزهــــآیــــمـــ رآ
خـــیـــآبـــآטּ هـــآے ایـــــטּ شـــهـــر گـــرفـــتـــﮧانــב ،
و شـــبــــ هـــآیــــمـــ رآ خــــوابــــ هـــــآے تـــــو...
بــــیــــولــــوژے هــــمـــ نـــخــــوآنــבه بـــــآشــــــے ،
مـــیـــفـــهـــمــــے چـــﮧ مــــرگــــمـــ اســــتـــ ...
ϰ-†нêmê§ |